hasti

اوّلین بار نیست که گریه میکنم
امّا اوّلین بار است که گریه آرامم نمیکند . . .
::
::
بغض آخرین دیدارمان را پلک نمی زنم ، می ترسم دنیا را سیل ببرد !
::
::
خنده های زورکی ام را باور نکنید !
من بدون گریه میمیرم . . .
::
::
همانند کودکی هق هق میکنم که مادرش او را تهدید کرده که اگر بار دیگر اشک بریزد او را میکشد !
::
::
سر میز شام به یادت می افتم . . .
بغض میکنم . . .
اشک در چشمانم حلقه میزند . . .
همه با تعجب نگاهم میکنند !
و من لبخند میزنم و میگویم : چقدر داغ بود !
::
::
شیشه های خانه ها را دستور دادند دوجداره باشد ، دیگر وقتی باران می بارد صدایش شنیده نمی شود . . .
یاد اشکهای بی صدای خودم افتادم !
::
::
تو که نباشی با چتر هم که قدم میزنم ، گونه هایم خیس میشود . . .
::
::
لبخند های مصنوعی را برای عکاس زدیم ، اشکهای طبیعی را برای خودمان . . . !
::


ادامه مطلب